- چهارشنبه 2 اسفند 1402 - 03:17
- کد خبر : 4003
- مشاهده : 430 بازدید
- پیشخوان » خبر 2 » ستارگان شهر دزفول
بسم رب الشهدا والصدیقین
بسیجی شهید محمدحسین تصدیقی متولد دوم تیر ماه ۱۳۴۳ در ۲۶ اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر در جبهه جزیره مجنون مفقودالاثر و پیکر مطهر ایشان در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۷۳ به وطن رجعت داده شد. مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای بهشت علی در قطعه شهدا زیارتگاه عاشقان است.
بسم رب الشهدا والصدیقین
مرحومه حاجیه خانم “خدیجه آزادی” مادر شهید والامقام “محمدحسین تصدیقی “ در شهرستان دزفول دعوت حق را لبیک گفت و به فرزند شهیدش پیوست.
مراسم تشییع پیکر پاک این مادر گرانقدر روز جمعه ۲۷ بهمن ماه ساعت ۱۰ صبح در گلزار بهشت علی دزفول با حضور مسئولان و خانوادههای شاهد و ایثارگر برگزار شد.
بسیجی شهید محمدحسین تصدیقی متولد دوم تیر ماه ۱۳۴۳ در ۲۶ اسفند ماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر در جبهه جزیره مجنون مفقودالاثر و پیکر مطهر ایشان در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۷۳ به وطن رجعت داده شد. مزار مطهر این شهید والامقام در گلزار شهدای بهشت علی در قطعه شهدا زیارتگاه عاشقان است.
به این بهانه گذری بخ زندگی این شهید عزیز می زنیم.
“زندگی نامه شهید”
کشتن عاشق به جرم عاشقی دشوار نیست هر که عاشق شد برایش سر سپردن عار نیست
میثم تمار را نازم که که می گفت این سخن سرفرازی بهر عاشق جز فراز دار نیست
قابلیت باید انسان را که گردد سرفراز ورنه هرسر لایق ایثار راه یار نیست
مهر آل الله را با سیم و زر نتوان خرید کار عشق است و کار درهم و دینار نیست
با اینکه ترسیم حقایق توسط قلم عظیم است و عجیب و باعث حیران آدمی و بیانگر قدرت و شکوت الهی و با اینکه بر قلم در کلام حق سگوند یادشده ولی من در اینکه این قلم بتواند ترسیم کننده خیلی از حقایق و وقایع باشد بین قسیم که جز نشستن بر گوشه عجز و ناتوانی چارهای نداشته باشد و صد البته واقع مطلب بر این حقیقت بر استوار است. با این وجود:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
آری گاهی برای رساندن پیامی لاجرم روی بسوی سفیدی کاغذ و سیاهی قلم میآوریم. پس من هم بر این منوال خواستم از شهیدم برایتان با استفاده از این ابزار سخنی گفته باشم و راهی است
راه عشق که هیچش کرانه نیست آنجا جز آنکه جان بسپاریم چاره نیست
همینطور در بین این منازل ابدی در بهشت علی (ع) و آنجا که در جای جایش عزیز سر بر سنگ لحد بخواب ابدی رفته است قدم میزدم «و در این فکر بودم که خدایا کی میآید روزی که من هم بر این به ظاهر در خاک نشستگان و بواقع بر سریرهای بهشتی تکیه زنندگان خواهم پیوست» «و در این فکر بودم که» با اینکه مرگ حق است و حقیقتش را هر روز با رفتن اطرافیان تجربه میکنیم و چرا باز عدهای خودشان را به بهانه نیاموختن درسش به بیراهه زده و به دنیا خواهی و دنیا جویی مشغولند و در خوشی ها و زیبایی های دلفریب مادی دنیا غرقند؟ و اینکه چرا عده ای بر بستن بار صفر اینقدر بی تفاوت و سهلانگاراند؟؟؟؟؟؟؟
در حالیکه در این افکار بودم پرچم هایی را که بر فراز قبور متبرکه عزیزان شهید در اهتزاز بود نظاره میکردم وهر لحظه با دیدگان مشاهده میکردم که بر تابلوهای نصب شده بر خانه های ابدی ترسیم شده بود که :
برادر شهید… و پاسدار رشید اسلام.. و در این مقوله افکار و اعضایم مشغول بودند که بر قبری رسیدیم که هنوز از سنگ قبرش که معولاً بر آن از مشخصات شخصی مدفون در آن مدفن می نویسند خبری نبود و پس اندکی ایستاده و دقت کردم و دیدم بر سنگ مرمر کوچکی نوشته است یادبود پاسدار شهید محمد حسین تصدیقی، اشک چشمانم را احاطه کرد و آرام آرام بجریان آمده و از گوشه چشمم بر گونه هایم روان شد گویی قلبم گواهی میدهد که با این عزیز باربسته و رسته از دنیا آشنایی قبلی و قلبی دارم.
بر خاک پاکش اندکی نشستم تا شاید از احوالش جویا شده و آشنایی یابم. اما این زبان الکن دنیوی را یاری کلام گفتن نبود پس کنارش زدم و از طریق قلبم که اکنون مالامال از عشق به او بود و به شدت در شوق پیدا کردن پاسخ هزاران سؤال از او می تپد و با دید دلم از او سخنی آغاز کردم. سخن دل است با دلدادهای عاشق از گلستان خبت منزل گزیدگان و نه از نوع مادی و دنیوی که در این باب کلام حافظ زیباست که گفته است :
تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد
گفتم: برادر انگار با هم آشنای دیرین هستیم ولی از باب کار تمنا دارم و ذکری از احوالت برایم بگویی.
او گفت: ای برادرم که هنوز مزل در دنیای فانی داری و بدان متهم زمانی با شما و در بین شما بودم ولی از زمانی که دریافتم که به دنیای فانی نمیتوان دل بست و اینکه با همه دلفریبش چقدر بی وفاست و همت بر دار بقاء نمودم و باخود گفتم:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دوسه روزی قفسی ساخته اند ازبدنم
خنک آنروز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
و بدینگونه بر چگونه زیستن رنگ و صیغه الهی بودن و حسینی زیستن زدم و اینچنین در پی یافتن دوست به امید دل رسیده و بر بالهای ملائکه خانه گزیدم.
سخنش را قطع کردم و گفتم برادر از زندگی خاکیت برایم بیشتربگو :
گفت در دنیا مرا با نام اعتباری محمد حسین تصدیقی می شناختند و صدا می زدند.
اسناد به جا مانده از روزگاه دفاع مقدس
“متن وصیت نامه این شهید بزرگوار”
خداوند از مؤمنان، جان ها و اموالشان را خریداری می کند تا بهشت برای آنهان باشد. آن ها در راه خدا پیکار میکنند، میکشند و کشته می شوند . این وعده حقّی است برای آنان که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهد خود وفادارتر است … توبه/ 11
با درود بر حضرت ولی عصر امام زمان عه الله و بهر نائب برحقش امام خمینی روحی و ارواحنا له الفدا و شهدای والا مقام اسلام و با سلام به خانواده محترم و عزیزم. چند کلامی را خدمت شما معروض میدارم، امیدوارم که خود ابتدا عامل به این سفارشات بوده باشید (ان شاء الله( و امّا آن چه را که میخواهم تحت عنوان نامه ای به خانواده گرامی خویش بنویسی، خود شما از آنها مطلع بوده و در زندگی و در عمل به خود من آموختهاند. پدر و مادر! اگر میبینید زندگانی دنیا را کنار گذاشته و به فکر اسلام و آیندة آن شدهام و اگر میبینید مدّت ها از خدمتگزاری شما دور بوده و آن چه که بر گردن من حق دارید، موفّق نشدم به جا بیاورم؛ مرا ببخشید و سخنان پیامبران
و امامان(ع) که به حق، رهبران راستین اسلام عزیز هستند را همواره پیش خودتان زمزمه کنید. آن ها سفارش به درست زندگی کردن کردند ، نه راحت زندگی کردن. آن ها به ما آموختند که دل از دنیا بر کنید تا شیرینی مرگ را بچشید. آن ها فرمودند که صبر کنید که خداوند (جَلّ شَأنُه) صابران را دوست دارد. فرمودند: صبر در مصیبت، اجر شهید دارد.
سخنی را عمیق تر بیان میکنی. نسل های زیادی در کرة خاکی زمین زندگی کردند و همه رفتند؛ هیچ کس باقی نمیماند. هر کس پس از مدتی زندگی ،خواهی یا نخواهی رخت سفر بر میبندد و به دیار ابدی کو میکند.
نسل حاضر نیز یکی از آنها است. هر یک از ما نیز پس از مدّتی زندگی خواهی رفت؛ ولی شهید، انسانی است که بعد از مرگِ جسمانی، هنوز زنده است. این سخن صریح قرآن است که همگی شما آن را باور کرده اید. پدر و مادر، مهم این است که پیش خدا و اولیاء معظمش سرافراز باشیم و در مدت زندگی کردن این را فهمیدم که رمز موفّق بودن در دنیا و آخرت، اطاعت از رهبرم امام خمینی میباشد و لذا بی درنگ در راهی قدم نهادم و امروز خوشحالم که در میان سربازان امام زمان علیه السّلام میباشم(ان شاء الله) .
مادر مهربان و پدر دلسوز، در زندگی کار و تلاش را دنبال گیرید و لحظهای در فکر از دست دادن این و آن نباشید و بدانید امانت خدا بود و خدا امانت خود را گرفت و بهترین معامله گر نیز اوست. تربیت فرزندان، مهمترین بخش سخنان من را تشکیل میدهد. بزرگ ترها با روش نیکوی خویش، راه و رسم درست زندگی کردن را به کوچک ترها بیاموزند و این نونهالان را به هر شکلی میتوان به بار آورد و همان اور که در این امر مقدّس، تلاش کردهاید، به تلاش خود ادامه دهید.
درس خواندن را به همة بچهها سفارش کنید و با ذکر داستان های شیرین، آن ها را با حقایق زندگی و اسلام آشنا سازید. بزرگ ترها با دیدن بچّه ها چهرة شادان به خود گیرند و این را بدانند که غمگین بودن در موقع دیدار با بچّه ها تأثیر بسیار بدی در آیندة آن ها دارد.
دوست دارم اگر خدا خواست، شهید شدم، شما پدر و مادر عزیز، متانت و صبوری و بزرگواری خویش را از دست ندهید و در مرگ من، بی تابی نکنید. دو سه هفته ای نماز و روزه برای من بدهید کسی بگیرد. به همه دوستان و آشنایان سلام عرض می نمایم و از همگی التماس دعا دارم و چنانچه ناراحتی از این بنده دیده اید، ببخشید. مادر، پاسی از شب را به راز و نیاز با خهدا بپرداز و در دعاهای نیمه شب، برای اسلام و مسلمین دعا کن. خواهران عزیزم، صبوی صبوری صبوری و ارتباط پیدا کردن با خدا بهترین توفیق می باشد. برادرم تلاش در راه رسیدن به کمال را سر لوحة برنامه های زندگی کن.
این نامه برای خانوادة محترمم می باشد. وصیّت جداگانه ای ندارم بجز اطاعت از رهبرم امام خمینی.
والسّلام
محمّدحسین تصدیقی
نظرات