رفتن به بالا

رصدخانه فرهنگی اجتماعی سلام دزفول

تعداد اخبار امروز : 3 خبر


  • سه شنبه ۱۶ بهمن ۱۴۰۳
  • الثلاثاء ۵ شعبان ۱۴۴۶
  • 2025 Tuesday 4 February
  • چهارشنبه 10 بهمن 1403 - 09:08
  • کد خبر : 4508
  • مشاهده : 7 بازدید
  • بلاگ
  • چاپ خبر : بیمارستان امام حسن مجتبی(ع)

به گزارش سلام دزفول به نقل از فارس؛ دزفول، در قلب جنوب ایران، جایی که امید و انسانیت دست در دست هم داده‌اند، بیمارستان خیریه امام حسن مجتبی علیه‌السلام مأمنی است برای بیمارانی که در سخت‌ترین لحظات زندگی‌شان، به دریای مهر و همدلی پناه می‌آورند. بیمارستانی که دنیای پرچالش بیماران و خیرینی که چراغ امید […]

به گزارش سلام دزفول به نقل از فارس؛ دزفول، در قلب جنوب ایران، جایی که امید و انسانیت دست در دست هم داده‌اند، بیمارستان خیریه امام حسن مجتبی علیه‌السلام مأمنی است برای بیمارانی که در سخت‌ترین لحظات زندگی‌شان، به دریای مهر و همدلی پناه می‌آورند. بیمارستانی که دنیای پرچالش بیماران و خیرینی که چراغ امید را در آن زنده نگه می‌دارند.

صبح است، باران جان دوباره به شهر داده است. در راهروهای بیمارستان خیریه امام حسن مجتبی علیه‌السلام، زندگی جریان دارد. اینجا، جایی است که امید به زندگی با بوی دارو و صدای آرام گفت‌وگوی بیماران و پرستاران آمیخته شده است.

نسیمی از لابه‌لای درختان حیاط بیمارستان می‌وزد. از در ورودی که می‌گذری، چشمانت به کتیبه‌ای می‌افتد که روی آن نوشته: «هیچ بیماری نباید در سختی درمان تنها بماند.» این جمله، شعار نیست؛ تعهدی است که در تمام زوایای این بیمارستان می‌درخشد.

شاید کمی به دور از تصور باشد اما چیزی که این بیمارستان را از بسیاری از مراکز متمایز می‌کند، نبود صندوق تسویه حساب است. در اینجا، هیچ بیماری حتی یک ریال بابت درمان پرداخت نمی‌کند. تمامی هزینه‌ها توسط کمک‌های خیرین تأمین شده و این بیمارستان، از آغاز تا امروز، با عشق و حمایت این افراد فعالیت کرده است.

داستان نجات در طبقه سوم
ترجیح میدهم بجای آسانسور از پله‌ها طبقه‌ها را بالا بروم تا بیشتر با حال و هوای بیماران و پرستاران خو بگیرم.

نفس زنان به طبقه سوم رسیدم. در اتاقی کنار درب ورودی سالن، فاطمه، دختر ۱۰ ساله‌ای که از ایلام آمده، با لبخندی محجوب در کنار تخت بستری‌اش نشسته است. موهایش را از دست داده، اما درخشش امید در چشمانش چیزی از زیبایی‌اش کم نکرده.

مادرش، با چادر مشکی ساده‌ای که از خستگی روزگار رنگ باخته، روی صندلی کنار تخت نشسته و از روزهای سختی می‌گوید که پشت سر گذاشته‌اند.

«وقتی فهمیدیم فاطمه سرطان خون دارد، فکر می‌کردم دنیا تمام شده. نه پول داشتیم، نه امید. اما وقتی از این بیمارستان شنیدم، انگار کسی دستم را گرفت و بلندم کرد. اینجا نه تنها درمان رایگان است، بلکه حتی نیازی به فکر کردن به هزینه‌ها نداریم. وقتی شنیدم که حتی صندوق تسویه حساب هم وجود ندارد، برای اولین بار بعد از مدت‌ها، احساس آرامش کردم.»

این بیمارستان، با بخش اطفال و درمان‌های رایگانی که ارائه می‌دهد، بسیاری از خانواده‌های مثل خانواده سارا را از ناامیدی به زندگی بازگردانده است.

خیرینی که فرشته‌اند
در بخش شیمی‌درمانی، مردی با پیراهن ساده و لهجه شیرین دزفولی کنار بیماران می‌چرخد. او را آقای بیدلی صدا می‌زنند، او یکی از ده‌ها خیر بیمارستان است. امروز، مثل همیشه، با لبخندی گرم آمده و خبر خوشی دارد: «این ماه، ۱۰۰ میلیون تومان کمک کرده‌ام.»

کم و بیش آقای بیدلی را می‌شناسم، او صاحب یک رستوران محلی است که نه تنها کمک‌های مالی می‌کند، بلکه برای بیمارانی که نیاز به غذا دارند، روزانه وعده‌هایی ارسال می‌کند. او می‌گوید: «کمک کردن به این بیماران برای من افتخار است. مردم هم سهم خودشان را ادا می‌کنند. من فقط یکی از این حلقه‌های زنجیره محبت هستم.»

او با اشاره به تأثیر خیرین در فعالیت بیمارستان ادامه می‌دهد: «اینجا فقط با کمک مردم زنده است. وقتی می‌دانم که هیچ بیماری به‌خاطر نداشتن پول درمان نمی‌ماند، احساس می‌کنم زندگی‌ام معنا پیدا کرده.»

دروازه‌ای به سوی امید
بیمارستان با تمام امکاناتی که دارد، همچنان با چالش‌هایی روبه‌روست. آقای محمدرضا اسماعیل چگنی، رئیس بیمارستان، می‌گوید: «ما روزانه بین ۳۵ تا ۴۰ بیمار شیمی‌درمانی داریم و هزینه‌های درمان بسیار بالاست. اگر اینجا نبود، بسیاری از بیماران نمی‌توانستند درمان شوند.»

او تأکید می‌کند: «نبود صندوق تسویه حساب در این بیمارستان، چیزی است که بیماران را از هرگونه نگرانی مالی رها کرده است. تمام هزینه‌ها توسط خیرین تأمین می‌شود و این موضوع، اینجا را به یک مأمن واقعی برای بیماران تبدیل کرده است.»

اما اینجا فقط درمان جسم نیست؛ روح بیماران هم تیمار می‌شود. کارکنان بیمارستان، از پزشکان گرفته تا پرستاران، همه با لبخند و عشق کار می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که هر لحظه از وقتشان می‌تواند زندگی کسی را تغییر دهد.

پناهگاه
فاطمه در حیاط بیمارستان بازی می‌کند. صدای خنده‌اش در فضا می‌پیچد و مادرش با چشمانی پر از اشک شادی نگاهش می‌کند. این بیمارستان برای خانواده او، فقط یک مرکز درمانی نیست؛ پناهگاهی است که زندگی دوباره به آن‌ها بخشیده است.

در گوشه‌ای از حیاط، آقای بیدلی با یکی از کارکنان صحبت می‌کند و وعده‌های بعدی کمک‌هایش را تنظیم می‌کند. او با اطمینان می‌گوید: «تا وقتی که نفس دارم، این کار را ادامه می‌دهم.»

در پایان، تنها چیزی که باقی می‌ماند، تصویر روشن انسانی است که در برابر سخت‌ترین چالش‌ها ایستاده و با قدرت همدلی، نور امید را روشن کرده است.
 

اخبار مرتبط